لیالی قدر و شهادت مولایمان علی بن ابیطالب علیه السلام را
خدمت همه شیعیان مولا تسلیت عرض می نمایم.
لیالی قدر و شهادت مولایمان علی بن ابیطالب علیه السلام را
خدمت همه شیعیان مولا تسلیت عرض می نمایم.
بعد از کفن و دفن درگذشته، اهالی به منزل مرحوم یا مرحومه رفته و به قرائت فاتحه و تسلیت به بازماندگان او می پردازند. این مراسم تا سه روز ادامه دارد و پس از برگزاری سومین روز، مراسم هفته بر مزار درگذشته انجام می گیرد و بعد از گذشت هفته، بزرگان فامیل، عزاداران نزدیک را به حمام می برند، و پس از پایان چهلمین روز درگذشت متوفی که بر سر مزارش برگزار می گردد، بزرگان فامیل جمع شده و لباس سیاه از تن عزاداران به در آورده، تا آنکه یکمین سال درگذشت وی را بر روی مزارش برگزار کنند. چنانچه متوفی کم سن یا جوان باشد، برای او طبل می زنند و با مراسم باشکوه تری او را به خاک می سپارند.
در ریشه دار بودن این سنت ابن بطوطه آورده: بعد از نماز عصر بود که به این شهر رسیدیم و مردم برای تشییع جنازه ای به بیرون شهر آمده بودند و از پیش و پس جنازه مشعل ها افروخته بودند و به دنبال آن شیپورها می زدند و مغنیان آوازهای طرب انگیز می خواندند.
در شب تاسوعا یک دسته از محله فیروزان راهی محله سهر شده و در مسجد چهارده معصوم علیهم السلام به سینه زنی و نوحه سرایی و سخنرانی می پردازند و همین اعمال را در شب عاشورا یک دسته از محله سهر در مسجد انبیاء محله فیروزان انجام می دهند. عصر روز تاسوعا یک دسته از محله سهر و یک دسته از محله فیروزان با زدن زنجیر و سینه و نوحه سرایی راهی منازل درگذشتگان آن سال شده و با قرائت فاتحه برای شادی روح آنها نسبت به بازماندگان ادای احترام می کنند. سپس دو دسته زنجیرزن به سوی قبور و گلستان شهدا رفته و به نوحه سرایی می پردازند. در روز عاشورا نیز به همین شیوه عمل می کنند و در گلستان شهدا پس از اینکه به هم رسیدند، ادای احترام می کنند و راهی امامزاده محل می شوند و پس از رسیدن به امامزاده و نوحه و زیارت خواندن در نماز جماعت شرکت کرده و پس از صرف نذورات و نهار تدارک دیده شده با دسته راهی منازل خود شده و شب هنگام نیز دستجات زنجیر زن مجددا راهی گلستان شهدا شده و مراسم شام غریبان را به پای می دارند.
اعتقاد بر آن است که برای حفاظت از زنان زائو و نوزادان باید بالای سرشان سیخ، سوزن، سنجاق و یا یک قطعه آهن قرار داد تا موجود خیالی آل به آنان صدمه نرساند. زائو و نوزاد تازه متولد شده را نباید در اتاق تنها گذاشت زیرا ممکن است توسط اجنه تعویض گردد.
در سومین روز تولد، جد مادری و یا پدر نوزاد با قرائت اذان و اقامه در گوش نوزاد، نامی برای او انتخاب می کنند که غالبا این نام منشأ اسلامی داشته و از نام معصومین گرفته می شود. در دهمین روز ولیمه ای به همین مناسبت ترتیب داده می شود و تعدادی از بستگان در آن شرکت می کنند.
شهید محمدعلی ابراهیمی فرزند قاسم
طلوع: 1341
غروب: 1366
سردشت، عملیات نصر 5
رضا جدیری: محمدعلی از اولین کسانی بود که در دوران دبیرستان قبل از انقلاب حرکت های ضد رژیم را آغاز کرد و با همکاری شهید حسینعلی رحمانی قاب های عکس شاه را پایین کشیدند و شکستند.
در سال 1360 با هم وارد سپاه شدیم و ایشان در روابط عمومی سپاه مشغول به کار شد و از آن طریق مدتی به سیستان و بلوچستان ماموریت یافت.
او در اکثر عملیات ها فرمانده دسته یا گروهان و بسیار مقرراتی و اهل نظم بود. روش او این بود که صبح ها بعد از نماز صبح، یگان خود را مسافتی می دواند و بعد از نرمش حرکات آمادگی جسمانی جهت شارژ نیروها انجام می داد.
یادش بخیر در عملیات نصر 5 در ماووت عراق به شرف شهادت نائل شد و توفیق همراه بودن با او از من سلب شد.
یوسف وکیلی: سه نفری با هم مشغول صحبت بودیم، شهید مصطفی زاهدی رو کرد به محمدعلی ابراهیمی و به شوخی گفت: آخه تو اینجا چیکار می کنی؟ هر روز لاغرتر از روز قبل میشی، یه خورده به خودت برس تا بلکه اگر شهید شدی لا اقل هیکل دندون گیری داشته باشی. محمدعلی لبخندی زد و گفت:
« بر درگه حق جان پاک خریدارند نه جسم فربه از خاک »
مرتضی کارگران: یک روز قبل از عملیات نصر 5 در محور سردشت کردستان قرار شد عکس بگیریم، هر کدام از بچه ها به شوخی چیزی می گفت و بساط خنده فراهم شده بود، بالاخره همه در کادر ایستادندو آماده عکس گرفتن شدند.
عکاس گفت: یک، دو، . . . اما تا آمد به شماره سه برسد، محمدعلی ابراهیمی گفت: صبرکن، صبرکن، فقط یک دقیقه به من اجازه بدین.
و از کادر بیرون رفت و یک دقیقه بعد با یک کاغذ A4 برگشت و در کادر عکس جاگرفت.
وقتی عکس چاپ شد متوجه شدیم روی کاغذ به خط درشت نوشته:
« منم رفتم، خداحافظ! »
قدرت الله طیاری: مدت ها بود علامت سوال بزرگی درباره آن شهید در ذهنم می چرخید و کنجکاو بودم بدانم که مسئولیت محمدعلی در جبهه چیست؟ از آنجا که او از دوستان نزدیکم محسوب می شد دلم می خواست مسئولیتش را بدانم.
قبل از عملیات وقتی در پایگاه شهید مدنی 2 دانشگاه شهید چمران اهواز مستقر بودیم، هر کدام از یگان ها در گوشه ای استقرار داشتند. یگان شهید ابراهیمی کمی از ما دورتر بود اما آرامش او باعث می شد تحت تاثیرش قرار بگیرم و گاهی برای دیدنش به یگان آنها بروم.
یک روز برای چندمین بار مسئولیتش را از او پرسیدم و او برای چندمین بار گفت آر پی جی زن است و من باور کردم!
بعد ها که محمدعلی شهید شد، فهمیدم آر پی جی زن نبوده و مسئولیتی داشت که تواضعش هیچ وقت اجازه نداد حتی خانواده اش هم خبردار شوند. او فرمانده گروهان بود.
اطلاعات کلی | |
---|---|
کشور | ایران |
استان | اصفهان |
شهرستان | فلاورجان |
بخش | پیربکران |
دهستان | سهروفیروزان |
مردم | |
جمعیت | ۳٬۶۲۸ نفر |
برگرفته از: ویکی پدیا
زبان و گویش
زبان مردم سهروفیروزان فارسی روان و سلیس با لهجه نزدیک به اصفهانی است و فاقد گویش خاصی است. البته با توجه به شرایط جغرافیایی و معیشتی بعضی از اصطلاحات با اندک تغییر نیز در بین آنان رایج است.
گروه های قومی
اگرچه سهروفیروزان حوادث بسیاری را پشت سر گذاشته و بارها به دست حاکمان مختلفی افتاده و حتی بر سر تصرف آن جنگ ها رخ داده، اما تغییر قومی در آن صورت نپذیرفته به استناد سنگ مزارها و آثار مکتوب و مضبوط و تیپ شناسی و زاد و ولد بالا و فامیل های موجود در آن به جز پذیرش تعدادی از سادات از ناحیه مبارکه، مهاجری دیگر نپذیرفته و حداقل از دوره صفویه به این سو بیشتر مهاجر فرست بوده نه مهاجر پذیر.
در دوره های پیشین نیز در حالی که در نزدیکترین فاصله آن یعنی پیربکران تعدادی یهودی زندگی می کردند و یا در حداقل یازده نقطه لنجان ارامنه می زیستند.
در سهروفیروزان به طور نسبتا خالص پارس ها به سر می بردند و عمدتا قومیت آنان حفظ شده است.
از بازی های قدیمی ایام عید، مسابقه تخم مرغ شکنی بوده، هر کسی با تعدادی تخم مرغ رنگ کرده رقیبی برای خویش می جست و با ضربه ای که با تخم مرغ رنگی اش روی تخم مرغ دیگری می زد، تخم مرغی که می شکست را در اختیار فردی که تخم مرغش سالم مانده بود قرار می داد.
دیگری گوی بازی بود که توپ آن از پارچه و کمی لاستیک تهیه می شده و دو گروه در دو سوی زمینی قرار گرفته و با چوب، گوی را به سوی رقبا در دیگر سوی زمین می فرستادند و طرف مقابل به دفاع برخاسته چنانچه موفق به فرستادن توپ شده و یا آن را می گرفتند، برنده می شدند و بازی همچنان ادامه می یافت.
از دیگر بازی های رایج گردو بازی، آرنگ و رنگ باقالا به چند من، آسیاب لولو، حاج ممدلی بازی و کلاه بردار کرد بوده که اینک همگی جای خود را به بازی های جدید و عمدتا فوتبال داده است. سرگرمی بزرگتر ها نیز برگزاری شب نشینی ها بوده که ضمن مبادله اخبار و اطلاعات دیده و شنیده شده به خواندن امیر ارسلان، حسین کرد، فلک ناز، حیدر بیک و شاهنامه می پرداختند.
شادروان عباسعلی صناعی سهروفیروزانی فرزند ابراهیم، از ایام جوانی به شغل سنگ تراشی روزگار می گذرانید و علی رغم سنی بالغ بر هفتاد سال و ناراحتی جسمانی همچنان به کمک نیروی اراده و پشتکار بر سنگ خارا و سخت، نقوش ماندگار می آفرید. و لحظه ای از عمر گرانمایه خود را به غفلت نمی گذراند.
او دارای طبع شعر بود و دفتری نیز در این خصوص منتشر کرده است. مرحوم صناعی در تابستان 82 به دنبال حادثه ای غیر مترقبه دچار سوختگی شد و به جهان گذران بدرود گفت.
وی چندی قبل از فوت، قطعه زیر را حسب الحال خویش سرود:
در طفولیت به مکتب خانه سرگردان شدم
داخـــل صدها نفــر اطفـال بی سامان شدم
اکثرا وقت معلــم در زراعـت می گذشت
سال ها مشغول درس و خواندن قرآن شدم
در بهــار نـوجوانـی سخت بـودم بی سواد
در کفــم پیـدا نمــی گردیــد پـول یـــک مداد
مردوزن درتنگدستی حاصل ازسن خوارگی
در صفــاهان صفـر بــودی وضع وحال اقتصاد
بر دلــــم بسیــار شـوق خواندن اشعار بود
از کتــــاب و دفتــــر و استـاد کــارم زار بــود
بر زمیـن هـر جا بدیدم خط و کاغذ پـاره ای
چــون شفــای درد مـن در طبله عطار بود
می سرودم گاهگاهی پیش خود اشعارناب
گاه گاهی می سرودم نغمه های ناصواب
طبع من الهام شعر از سعدی و حافظ گرفت
می سرودم شعر ها چون مشک و کافور و گلاب
در جوانی سال ها پولی به جیب من نبود
نا تـوان بـودم ولیـکن کس طبیب من نبود
با وجــود بــــی سوادی و فقیـری در جهان
در سرود و شعر خوانی کس رقیب من نبود
در بهــــار زنـــدگی مشمـول بیـکاری شدم
در معادن سال ها مشغول حجاری شدم
ناگهان سیـــل زن و فـرزنـــد دورم را گــرفت
ســــال ها آلـــوده انــــواع بیـماری شدم
باز از شعر و ادب هرگـــــز دلـــم غـافـل نشد
در طـــریق تـرک آن هرگز دلم مایل نشد
می سرودم روز و شب اشعار همچون آفتاب
باز طبعم آنچه من می خواستم کامل نشد
روز تا شب سال ها مشغول حجاری شدم
گــــاه گــــه آلــوده انــواع بیـماری شدم
دخل اندک هم نمی دادی کفاف خرج من
گاه گاهی شامل قرض و بدهکاری شدم
صد هزاران آرزویم سال ها ماندی به دل
پیــش فــرزند و عیالم گاه گردیدم خجل
هیچ گه از شادی دوران لبم خندان نبود
کی توانستـــم بــر آرم پــای آمالم زگل
حق من خوردند و مردند از تقاص روزگار
درد من درمان نشد از انتقام و انتظـار
جسمشان از بیخودی در خاک و گل آلوده شد
بی امان رفتند و از آنها نماندی جز غبار
هیچ میراثی به من از هیچ کس عائد نشد
هیچ کس از مرحمت در کار من وارد نشد
حالتم در زحمت و در تنگدستی می گذشت
کار و بارم از گرفتاری دمـی فاقــد نشــد
شد میسر از طریق جهـــد خـــط بنـــوشتنـم
وز ره لـطف و صفــا اشعــار نیکو گفتنم
گاه بر تن جامه ای می داشتم از جنس خود
گاه گاهی وصله ها می بود بر پیراهنم
اینک ار هفتاد و یک لختی فزون شد سال من
بر نیامــــد در جوانــی اندکی آمال من
خویشتن هستم مریض و همسرم باشد مریض
روز و شب پیرانه سر باشد همین اشکال من
ای صناعی هر که خواند سرگذشت این حقیر
گر گدا یا بی نیاز و یـــا کـه شاه و یا وزیر
از خدا خواهد اگر رحمت کنـــد این بنـــده را
خــالقــش یاری کنــد از شر اشرار شریر
وسعت سهروفیروزان افزون بر مساحت کنونی آن بوده است و یا حداقل به عنوان یک شهر بر مناطق و توابعی سیطره داشته که محل پرورش چهارپایان اهلی اعم از اسب و گاو و همچنین اراضی حاصلخیز کشاورزی بوده، در ناحیه لنجانات که خود از مهمترین بخش های کشاورزی محسوب می شود. کمتر جایی از ویژگی سهروفیروزان برخوردار است، قرار گرفتن بر بستری از خاک های آبرفتی، نزدیکی سطح رودخانه با اراضی کشاورزی، واقع شدن در طول رودخانه و دسترسی نسبتا سهل به آب، مسطح بودن اراضی، شیب ملایم زمین ها نسبت به رودخانه که به عنوان زه کش اراضی عمل می کند، استعداد زمین برای کشت هر نوع محصول اعم از جالیزی، برنج، غلات، حبوبات، اقسام درختان و غیره این ناحیه را از این لحاظ نیز ممتاز گردانیده است. اینک نیز بخش کشاورزی آن با دارا بودن بالغ بر 287 هکتار اراضی زیر کشت بیشترین تعداد اشتغال را به خود اختصاص داده که عمده محصول آن برنج با نوع صدری و پر محصول که از کیفیت بالایی نیز برخوردار است و سپس گندم، جو، باقلا، سیب زمینی، چقندر و از میوه های سر درختی گیلاس، به، سیب و آلو می باشد. تعداد چاه های کشاورزی آن به 31 حلقه نیمه عمق می رسد که در کنار سهم آب رودخانه به کشاورزی این ناحیه رونق می بخشد.
یکی از محصولات کشاورزی این ناحیه در گذشته های نه چندان دور کلوزه بوده که با ایجاد شبکه ای کامل از کارگاه هایی پنبه پاک کنی، رنگرزی، ریسندگی و با بهره گیری از دامداری گسترده علاوه بر تهیه و تامین پوشاک مورد نیاز اهالی عمدتا توسط زنان به فالیبافی را فراهم می نموده است.
هم اینک نیز نزدیک به 200 واحد دامداری سنتی در محل وجود دارد که بخش قابل توجهی از نیاز بازار محلی و خارج از آن را با محصولات مختلف دامی تامین می نماید، در این میان نقش زنان همچون گذشته که پا به پای مردان در تولیدات اقتصادی موثر بوده اند، قابل اعتناست.
در بخش میانی سهروفیروزان و در گوشه ای از قبرستان معروف به شیخ احمد، مقبره ای به ابعاد 7 در 7 از خشت خام با دیوارهای قطور قرار دارد که با گذشت روزگار سقف آن فروریخته و در سال های اخیر هلال کوچکی از ورودی آن تعمیر و نیمه تمام رها شده است. این مقبره به «شیخ احمد» و یا به قول محلی ها به «بُش احمد» شهرت دارد، از او تحت عنوان «بابا شیخ احمد» نیز نام برده شده، در ستون سمت راست ورودی به مقبره شیخ احمد سنگ شکسته ای به صورت قائم در دیوار نصب شده که بر روی آن نوشته زیر قابل قرائت است:
«العلیم وفات مرحوم غفران بن علی قطب فیروزانی غره شهر محرم سنه 1026 هجری»
بر لوح دلم جز رقم مهر علی نیست تا سر زنم از خاک قیامت
و در سمت ستون چپ ورودی مقبره (جهت شرقی) سنگ دیگری قرار دارد که نسبت به سنگ سمت راست قدیمی تر است و بر روی آن نام الله، محمد و آرم کشکول گونه خاص دراویش با آیه ای از قرآن مشحون و شعری با قافیه آمده و همچنین وفات غفران فروزانی بر آن نقش بسته است.
در جانبین مقبره شیخ احمد، جایگاه چهار قبر موقت (دخمه گونه) وجود دارد تا افرادی که وصیت می نموده اند پس از مرگ اجسادشان به عتبات عالیات منتقل گردد، موقتا در این قبرها نگهداری شوند.
در این بنا از آجر نیز همراه با پایه های خشتی و سنگ چین استفاده شده، از آثار کنده کاری و گچ بری و مقرنس به کار رفته در داخل مقبره می توان دریافت که این بنای مخروبه، روزگار با عظمتی به همت پیشینیان داشته است، اگر چه فرزندان آنها امروزه آن را فراموش کرده اند، کف آن از آجر مفروش بوده، دارای چهار درب به چهار سو است و مقبره بابا احمد در میان ساختمان قرار دارد و قبر با آجر و سیمان تعمیر شده است.
(تزئینات خانه وکیل الرعایا)
حاج محمد کاظم سهروفیروزانی ملقب به وکیل الرعایا معروف ترین مصدق و کارشناس امور زراعتی اصفهان بود و از طرف حکومت اصفهان مصدق اراضی بلوک لنجان بوده است. وی با حکومت ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه قاجار در اصفهان همزمان بوده و به عنوان کارشناس امور زراعی به رعایت حقوق منصفانه رعایا مشهور بوده است. نامبرده در سال 1319 هجری قمری برابر با 1277 خورشیدی اقدام به وقف یک قطعه زمین به مساحت 12000 متر مربع نمود که حدود چهارگانه آن حدی به نوکن مابین املاک سهروفیروزان معروف به نوکن خندق های مرحوم حاجی سید رضی، حدی به مادی روان، حدی به املاک فیروزان که هر ساله منافع و مداخل این ملک یک دهم را صرف آبادانی خود ملک و مانده آن دو سهم از پنج سهم هزینه مسجد انبیاء، دو سهم از پنج سهم هزینه مسجد چهارده معصوم علیهم السلام، یک سهم از پنج سهم هزینه مسجد بابا محمود که باید صرف روشنایی، تعمیرات و کف پوش آنها گردد. آن مرحوم به جهت حفظ اصل موقوفه پس از تقریر وقف نامه توسط 12 نفر از مشاهیر و عظام محل و منطقه صحت آن را گواهی گرفته که حد پیرامون وقف نامه مشهود می باشد. هم اکنون ملک مذکور تعیین حدود شده و تحت نظر اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان فلاورجان اداره می گردد. در چند سال اخیر هیئت امناء مساجد مذکور با همکاری شورای اسلامی و دهیاری سهروفیروزان اقدام به احیاء ملک نموده تا به بهره برداری کامل برسد.
تیرماه 1392 خورشیدی
دهیاری سهروفیروزان
بدیهی است شهدای سهروفیروزان منحصر به قشر و طبقه خاص نبودند، در این قیام دینی و ملی کلیه اقشار اعم از زن و مرد، پیر و جوان، کم سواد و دانشجو، کارگر و کارمند شرکت داشتند و لذا مطالعه زندگی آنان که توانستند از جان بگذرند و خالصانه با خدای خویش به معامله بپردازند، برای همگان درس های آموزنده ای در بر دارد و لازم است زندگی نامه تک تک این ایثارگران به تمام معنا در کتابی اختصاصی تدوین گردد.
علی ایحال این سایت را با ذکر یادمان آنها عطرآگین کرده ایم و به روح بزرگشان تقدیم می داریم.
مشخصات شهدای سهروفیروزان که در زادگاه خویش آرمیده اند، در قسمت شهدای سهروفیروزان این سایت موجود است.
سهروفیروزان با تکیه بر توانمندی های بالقوه و بالفعل خود در کلیه ابعاد بالاخص نیروی انسانی متعهد و تحصیل کرده، در صدد است بار دیگر جایگاه فراموش شده خود را در تاریخ باز یابد. مشکلات و محدودیت ها و تنگ نظری ها را در هم نوردد و آنچنان نظام شهری ایجاد نماید که دیگر حوادث زمانه را یارای افت و اضمحلالی در آن نباشد و این ممکن نیست مگر آنکه با کمک عقل جمعی و با استفاده از نظرات کارشناسانی که خود بالقوه داراست، آن را عملی سازد. در این راه خیزهای بایسته را برداشته و تقریبا زیرساخت های لازم را از هر جهت فراهم آورده و اگرچه در درون بر همت و تلاش ساکنانش که چنین اراده کرده اند استوار است و سپس به امید مهاجرانش که آنچنان به زادگاه خود عشق می ورزند و در هر فرصتی با گرد آمدن در خانه پدری خویش آن را از فراموشی در می آورند متکی است، اما همت دولتمردان را نیز از بیرون می طلبد که به یاریش برخیزند و سرمایه ها را به گونه ای در آن هدایت کنند تا بتواند اراضی حاصلخیزش را حفظ کند و ضلع شرقی زیبایش را در ساحل زاینده رود با بیشه زارهای جاذب، حافظ محیط زیست و جلب توریست قرار دهد و این روستای کبیر کنونی که از هر لحاظی مستعد تبدیل شدن به شهری خود کفا و تولیدی در فرداست و هم اینک در دل لنجان به واسطه گذشته دیرین و آثار تاریخی و همچنین جاذبه های طبیعی چون ساحل، کوه، رود، مزارع و بیشه زارها که مانند دری گران بها می درخشد و می تواند راهی میان بر به سوی شهرستان های مبارکه و لنجان باشد، استعداد تبدیل شدن به محل تولیدات لبنی، بسته بندی کالا های مختلف با توجه به شهرک های صنعتی اطراف، مرکز ای تی و تولیدات نرم افزاری در استان، محل تولید اقسام فرآورده های برنجی شامل کیک و کلوچه و دیگر فرآورده های صنعتی شود و چنانچه شانس یارای آن باشد از یک دانشکده هنر نیز برخوردار گردد و سپس گام های بعدی را به سوی پیشرفت و توسعه برداشته، جایگاه درخوری در سطح محلی و ملی یابد که زیبنده آن است.