شهید جمشید ایوبی فرزند عبدالله
طلوع: 1342
عروج: 1360
عملیات طریق القدس (بستان)
مادر شهید: در ششم آذر ماه سال 1342 در آبادان چشم به دنیای زودگذر گشود و در آذر ماه سال 1360 در جبهه بستان چشم به عالم آخرت و دیار باقی باز کرد.
یعنی در برگ ریزان پاییز شور و شعف و شادی به خانه مرحوم ایوبی آورد و در برگ ریزان 18 سال بعد شور و شعف رستگاری خود را هدیه به خانواده گرانقدرش کرد. وقتی او را حامله بودم در هنگام چهار ماهگی بارداری ام در سوم ماه محرم، ماه قیام سید و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) مرا به سبد گندمی نوید داده بودند و در هشت ماهگی اش به بشارتی دیگر. او برای من تنها یک فرزند دلبند نبود، یک اسوه، الگو و مجسمه اخلاق بود. باور کنید از وقتی که قوه تمیزش بیشتر شد، حرکات، سکنات و گفتار دلنشین او برای من آموزنده بود. او کودکی اش را در شهر آبادان گذراند و همزمان با آغاز دوران نوجوانی اش به اصفهان نقل مکان کردیم.
از همان ابتدا هوشیار، دانا، با دقت و تیزهوش بود. به همین دلیل بسیار سریع ظلم و ستم و تبعیض و نا عدالتی های رژیم منحوس پهلوی و ایادی اش را احساس کرد و همزمان با اولین جرقه های اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 56، جنب و جوش و تلاش او نیز بیشتر شد و به اتفاق هم سن و سال هایش دست به اقدامات ابتکاری می زدند و ماموران مزدور رژیم را در محله دچار سردرگمی کرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 58 به عضویت سپاه درآمد و همزمان با شروع جنگ، او هم آموزش های نظامی را به خوبی گذراند و کمک های اولیه و امدادگری را آموخت. به همین دلیل در جبهه قادر به انجام امور مختلف نظامی اعم از تیراندازی با سلاح سبک، تیربار، به کارگیری قبضه تفنگ 106 و قبضه خمپاره و همکاری برای خنثی سازی مین بود و در عین حال به خوبی از عهده کمک رسانی اولیه به مجروحین و مصدومین بر می آمد. بدیهی است که وجود چنین کسانی در جبهه غنیمت بود.
جمشید چندین بار به جبهه کردستان اعزام شد و آخرین بار به جبهه آبادان رفت و همزمان با شروع عملیات طریق القدس (آزادسازی بستان) مشتاقانه به آن جبهه عزیمت کرد و پس از شجاعت های بسیار در نبرد با دشمن، همزمان با پنجم محرم دعوت حق تعالی را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. تشییع و به خاک سپاری پیکر مطهر او همزمان با اربعین حسینی بود.