شهید غلامرضا ابراهیمی
شهید غلامرضا ابراهیمی فرزند قدیرعلی
طلوع: 1342
غروب: 1361
عملیات بیت المقدس (خرمشهر)
خواهر شهید: خیلی کم حرف بود . به خصوص در باره جبهه چیز زیادی نمی گفت و اگر عملیاتی در پیش بود اصلا بروز نمی داد. به قول بچه ها می گفت: گفته اند نگید. این یکی از ویژگیهای بارزش بود.
یکی دیگر اینکه اگر چیزی داشت و کسی از اون تعریف می کرد اونو بهش می بخشید.
مثلا یک بار همسرم به او گفت: چقدر لباس هایت زیباست و او لباس ها را به همسرم هدیه کرد. هر چند همسرم قبول نمی کرد ولی او اصرار داشت و به این ایه اوّل جزء چهارم قرآن کریم استناد کرد که : لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.
غلامرضا آخرین باری که به خانه آمد به دلیل مجروحیت از ناحیه سر و کتف در چذابه بود که ترکش خمپاره به او اصابت کرده بود. هنوز سر و کتفش خوب نشده بود فهمید عملیات آزادی خرمشهر (بیت المقدس ) در پیش است. برای شرکت در این عملیات سر از پا نمی شناخت و به همین دلیل بدونه معطلی و علیرغم وجود جراحت قصد عزیمت به جبهه کرد. هرچه اصرار کردیم که صبر کن بهتر بشی بعد برو به خرجش نرفت.
اصلا از وقتی با جبهه آشنا شده بود دیگه روحش در اونجاها سیر می کرد. یادم می آید وقتی مادرم با رفتنش مخالفت کرد و گفت: "هنوز دستت خوب نشده " با مشت به دیوار کوبید و گفت : "ببینید من هیچیم نیستم " و وقتی بهش اجازه داد حسابی شاد و شنگول شد.
خدا ان شاء الله بر درجاتش بیافزاید. تو همون عملیات فتح خرمشهر شهید شد.
مادر شهید : اگرخواستید کتابی چاپ کنید درباره غلامرضا بنویسید : او بسیار خنده رو و مهربان و دست و دلباز بود و خصوصیات خوب خیلی زیادی داشت. مردمی بود و با خانواده بسیار خوش اخلاق بود.