سلام
لطفا برای مشاهده به لینک زیر مراجعه کنید.
http://mirzamehdi.blogfa.com/post-256.aspx
برگرفته از: وبلاگ دوست و هم ولایتی گرامی:
در ادامه تعاملات انجام شده با بسیج محل و دیگر نهاد ها در بعد از ظهر روز 22 بهمن به حول و قوه الهی مراسم پذیرایی از مردم عزیز برپا شد.
به فضل الهی امسال تعداد کثیری از ملت میهن دوست و انقلابی در راهپیمایی روز 22 بهمن شرکت کردند. مسیر راهپیمایی در بخش پیربکران از فلکه شهرداری تا مزار و گلزار شهدای پیربکران بود. ان شاء الله هر سال بر تعداد این عزیزان بیفزاید.
بسمه تعالی
در راستای برگزاری مراسمات دهه فجر، ستاد برگزاری مراسمات تصمیم به برگزاری مراسمات زیر نموده است. از تمامی عزیزانی که فرصت و امکان شرکت را دارند، دعوت ویژه ای به عمل می آید.
بسمه تعالی
همانطور که قول ادامه این تعامل و همکاری رو به شما عزیزان داده بودیم، به فضل الهی و کمک عزیزان از هر یک از ارگان های مربوطه توانستیم کاری نه چندان بزرگ در سطح چاپ بنر دهه فجر انجام دهیم.
امیدواریم ان شاء الله این تعامل به عرصه ها و زمینه های دیگر فعالیت در سطح این روستا و دیگر روستاها کشیده شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
بالاخره بعد از سال ها تلاش برای نزدیک کردن ارگان های مختلف روستا به یکدیگر و بعد از جلسات نا تمام و بی نتیجه، برای اولین بار توانستیم حداقل در سطح چاپ بنر مناسبتی یک همکاری بین کانون، بسیج و دهیاری و شورای اسلامی روستا برقرار کنیم.
اینکه حفظ یک رویه مهمتر از شروع آن است را سرلوحه ی کارمان قرار دادیم و ان شاء الله به فضل الهی این فعالیت همه پسند رو ادامه می دهیم.
برگرفته از: http://www.vakili-kanoon.blogfa.com/
درگذشت مادر گرامی شهید مصطفی وکیلی را خدمت خانواده محترم ایشان و خدمت برادر بزرگوارشان جناب آقای رضا وکیلی تسلیت عرض می نماییم.
1- فرم آن دسته عزیزانی که برای بیمه های روستایی ثبت نام کرده اند و ساکن روستا می باشند، از طرف شورا تائید می گردد و از افرادی که از محل مهاجرت کرده اند، تقاضامندیم جهت تائید درخواست این بیمه نامه ها مراجعه ننمایند.
2- از همشهریان گرامی تقاضامندیم با توجه به برخی از مشکلات که راجع به اجاره یا فروش منازل به افراد ناشناس غیر بومی در محل گزارش گردیده، در دادن اجاره یا فروش منازل به اینگونه افراد، تحقیقات و دقت لازم را به عمل آورند.
3- با توجه به مراجعات و شکایات مردمی راجع به افرادی که آب فاضلاب را به جای هدایت در چاه های آب، در کوچه و خیابان رها می کنند و باعث رنجش اهالی محل می گردند، از این افراد تقاضامندیم جهت رعایت حال همسایگان و همشهریان از این عمل خودداری فرمایند.
4- مکان جدید شورای اسلامی، جنب مرکز بهداشت و مقابل امامزاده زکیه خاتون سلام الله علیها می باشد.
5- شورای اسلامی روستا روزهای دوشنبه و پنجشنبه هر هفته از ساعت 18 الی 20 جهت دریافت پیشنهادات و انتقادات، پذیرای شما عزیزان می باشد.
برگرفته از: http://sohrofirozancity.blogfa.com/
سلام عرض می کنم خدمت تمامی همشهریان عزیز
شکر خدا روز به روز سهروفیروزان ما پیشرفت می کند و امیدوارم به همت جوانانش به جایگاهی برسد که لیاقتش را دارد.
می خواهم وبی را به شما معرفی کنم که به تازگی شروع به فعالیت کرده است، اما چند سال است که در مسجد چهارده معصوم علیهم السلام فعالیت می کنند.
خداوند توفیق روزافزون به آنان عنایت کند.
حتما از وبلاگ آنها دیدن فرمایید. برای دیدن وب بر روی آدرس آن کلیک کنید.
شهید جمشید ایوبی فرزند عبدالله
طلوع: 1342
عروج: 1360
عملیات طریق القدس (بستان)
مادر شهید: در ششم آذر ماه سال 1342 در آبادان چشم به دنیای زودگذر گشود و در آذر ماه سال 1360 در جبهه بستان چشم به عالم آخرت و دیار باقی باز کرد.
یعنی در برگ ریزان پاییز شور و شعف و شادی به خانه مرحوم ایوبی آورد و در برگ ریزان 18 سال بعد شور و شعف رستگاری خود را هدیه به خانواده گرانقدرش کرد. وقتی او را حامله بودم در هنگام چهار ماهگی بارداری ام در سوم ماه محرم، ماه قیام سید و سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) مرا به سبد گندمی نوید داده بودند و در هشت ماهگی اش به بشارتی دیگر. او برای من تنها یک فرزند دلبند نبود، یک اسوه، الگو و مجسمه اخلاق بود. باور کنید از وقتی که قوه تمیزش بیشتر شد، حرکات، سکنات و گفتار دلنشین او برای من آموزنده بود. او کودکی اش را در شهر آبادان گذراند و همزمان با آغاز دوران نوجوانی اش به اصفهان نقل مکان کردیم.
از همان ابتدا هوشیار، دانا، با دقت و تیزهوش بود. به همین دلیل بسیار سریع ظلم و ستم و تبعیض و نا عدالتی های رژیم منحوس پهلوی و ایادی اش را احساس کرد و همزمان با اولین جرقه های اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 56، جنب و جوش و تلاش او نیز بیشتر شد و به اتفاق هم سن و سال هایش دست به اقدامات ابتکاری می زدند و ماموران مزدور رژیم را در محله دچار سردرگمی کرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 58 به عضویت سپاه درآمد و همزمان با شروع جنگ، او هم آموزش های نظامی را به خوبی گذراند و کمک های اولیه و امدادگری را آموخت. به همین دلیل در جبهه قادر به انجام امور مختلف نظامی اعم از تیراندازی با سلاح سبک، تیربار، به کارگیری قبضه تفنگ 106 و قبضه خمپاره و همکاری برای خنثی سازی مین بود و در عین حال به خوبی از عهده کمک رسانی اولیه به مجروحین و مصدومین بر می آمد. بدیهی است که وجود چنین کسانی در جبهه غنیمت بود.
جمشید چندین بار به جبهه کردستان اعزام شد و آخرین بار به جبهه آبادان رفت و همزمان با شروع عملیات طریق القدس (آزادسازی بستان) مشتاقانه به آن جبهه عزیمت کرد و پس از شجاعت های بسیار در نبرد با دشمن، همزمان با پنجم محرم دعوت حق تعالی را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. تشییع و به خاک سپاری پیکر مطهر او همزمان با اربعین حسینی بود.
شهید قدمعلی رئوفی شهید اسدالله رئوفی شهید خدارح رئوفی
طلوع: 1335 طلوع: 1343 طلوع: 1346
عروج: 1361 عروج: 1366 عروج: 1361
عملیات فتج المبین منطقه شیخ صالح
مادر شهدا: دلیل اصلی جبهه رفتن فرزندانم دفاع از دین و میهن و اجرای فرمان امام (ره) بود که خانواده ما از سالها پیش از پیروزی انقلاب مقلد ایشان بودیم.
اول از همه قدمعلی ما را راضی کرد. به همین دلیل وقتی قاسم و اصغر خواستند بروند ما نتوانستیم مخالفت کنیم. البته پدرشان که راننده کامیون بود، اول موافق نبود. اما همان اوایل با کامیون خود تدارکات مورد نیاز رزمندگان را برای بچه ها به جبهه برد و وقتی که برگشت دیگر مخالفت نکرد و به ما می گفت: اگر شما می دانستید در جبهه چه خبر است و می دیدید که جوان های مردم با دل و جان می جنگند، آنها را با گریه بدرقه نمی کردید، بلکه به آنها افتخار می کردید.
روزی که قدمعلی می خواست برود جبهه، رفت دنبال دوستش که با هم بروند. مادر دوستش چندان راضی نبود و برای همین به قدمعلی گفته بود که شما خودت برو، پسر من نمی آید. قدمعلی در جواب ایشون پرسیده بود: چرا نمی گذارید بیاید؟ پاسخ داده بود: آخه شما که می روید، دیگر بر نمی گردید. قدمعلی گفته بود: حالا ما با توکل به خدا میریم یا خودمون با پای خودمون بر می گردیم یا ما را بر می گردانند. جای ترس نداره، ضمناً الان وضعیت طوری است که اگر من به جبهه نروم، پسر شما هم نرود و همه همین طوری با همین استدلال به جبهه نروند، آنوقت خود دشمن می آید، همین جا و تو خانه همه ما را می کشد و اسیر می کند. اقلاً الان اگر خودمان می رویم، می دانیم برای دفاع از دین و میهن و ناموس مان می رویم. اگر کشته شدیم در راه هدف مقدسی بوده، اگر هم برگشتیم که شکر خدا، توفیق حاصل شده و وظیفه مان را انجام داده ایم. این استدلال قوی قدمعلی کار خودش را کرده بود و مادر دوستش گفته بود حالا که اینجوری است خدا به هم راهتان.
بیشتر خاطراتم از اصغر به شیطنت های بچگی اش برمی گردد، از قاسم هم یادم می آید که هیچگاه راضی به این نبود که بخصوص در مواقعی که عملیات بود، تو جبهه نباشد و همیشه به من و خانمش می گفت: شما اگر جبهه رو می دیدین، هیچوقت به من نمی گفتید که در خانه بمونم و نروم.
دوست دارم تو کتابی که درباره شهدا چاپ می کنید، بنویسید هدف هر سه فرزند من و سایر شهدا این بود که برای رضای خدا در رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بجنگند.
رضا جدیری: قاسم سومین فردی بود که پس از شهادت دو برادر بزرگش در عملیات فتح المبین با ما بود. علیرغم اصرار همه ما باز هم حاضر به ترک جبهه نشد. یک شب با او خیلی صحبت کردم تا شاید قبول کند و به نزد پدر و مادرش باز گردد، چرا که آنها دیگر طاقت از دست دادن سومین فرزندشان را نداشتند. اما در آخر باز هم او توانست مرا قانع کند و در جبهه بماند. قاسم هر چند بسیار نحیف و لاغر بود اما با قاطعیت می گفت:
«من برای انجام تکلیف به اینجا آمده ام و حق بازگشت ندارم.» قاسم می گفت:" شهید آقا است و آقا یعنی کسی که اختیار خودش را دارد. پس من هم مختارم در جبهه بمانم و تا آخرین نفس راه برادرانم را ادامه دهم."
یوسف وکیلی: یک روز شهید گرانقدر قاسم رئوفی با تعدادی از دوستان(حسین وکیلی، سید اکبر موسوی و رضا جدیری ناهار ظهر در حجره مدرسه امام جعفر صادق (ع) میهمان من بودم.
بعد از صرف ناهار شهید رئوفی از من خواست به حیاط مدرسه برویم. قبول کردم و با هم به حیاط مدرسه رفتیم و در حالی که قدم می زدیم شروع به صحبت و درد دل کرد و یک جمله عجیب و جالب گفت و اینکه من در همین عملیات فتح المبین شهید می شوم و شما که می مانید، مواظبت کنید و نگذارید شهدا فراموش شوند.
در بخش میانی سهروفیروزان و در دامنه کوه و در قبرستان قدیمی، مسجدی کهن با دیوارهای قطور با پایه سنگی و سقف ضربی و ساختمانی نسبتا ساده و کوچک و متاثر از معماری دوره مغول که بعد ها ایوانی نیز بر آن تعبیه گردیده و معروف به مسجد بابا محمود است، قرار دارد. مقرنس به کار رفته در این بنا از سادگی درخوری برخوردار است. ساختمان به صورت سه دهنه ای است که درب اصلی در قسمت میانی و در جانبین آن، دو درب فرعی دیگر قرار دارد، ظاهرا مسجد بیشتر مورد استفاده مردان قرار می گرفته و از ویژگی های یک مسجدجامع برخوردار نبوده بلکه جنبه خاص تری داشته اما با توجه به قدمت و نوع معماری این بنا و اینکه اصولا سهروفیروزان علی رغم گذشته طولانی متاسفانه فاقد آثار متعدد می باشد، ضرورت ثبت و حفظ این مسجد در دامنه کوه که موجب نفوذ رطوبت در این بنای کهن گردیده، توجه جدی می طلبد. این مسجد دارای گچبری و کاشی کاری زیبایی خصوصا در اطراف محراب است، مسجد شامل 5 حجره یا اتاقک است که همه حول محور شبستان قرار گرفته اند.
در قبرستان معروف به بابا محمود ساختمانی در ابعادی حدودا 7 در 10 متر با دیوارهایی قطور ( یک متری) به صورت طاق چشمه که دارای دو دهنه کوچک یک متری و یک دهنه دومتری در مرکز است و مجموعه آن با دالانی کوچک که ورودی آن را تشکیل می دهد و الگو گرفته از مسجد بابا محمود با تقریب کوچکتر است، آرامگاه بابا محمود نامیده می شود. ارتفاع بنا در نقطه مرکزی به 5/4 متر می رسد و در نقطه مرکزی بنا، مقبره او قرار دارد که روی قبر او با سنگ مرمر فرش شده و ضریحی چوبی و بدون سقف نصب گردیده، از قرار معلوم اهالی نسبت به آنجا ارادت می ورزند و نذر و نیاز وقف آن نموده، توسل و تمسک از آن می جویند.
شب قدر، شبی که باید به یاد روی محبوب عزیز، آن یار پنهان رخسار، با دردمندیهای عاشقانه نالید و دیدار او را از خدای طلبید.
شب قدر، شبی که شیاطین در بند اسارتند و آدمیان ایمن از آنها، شبی که در آن خطاب میآید: کجایند جوانمردان شبخیز که در آرزوی دیدار، بیخواب و بیآرام بودهاند و در راه عشق شربت بلا نوشیدهاند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران.
شبی است که «لیلة البراتش» خوانند: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند.
امسال نیز همانند سال های گذشته که توفیق حضور داشتیم، مراسم شب قدر در سهروفیروزان بسیار با شکوه برگزار شد. مسجد مشکی پوش و پیراهن مشکی عزاداران امام علی علیه السلام، داد از مظلومیت و فدا کاری امام اول ما می زد. اماما! فدای دل سوخته ات، فدای غربتت، فدای صبر تو!
همه آمده بودند، پیر و جوان، کشاورز و کارمند، زن و مرد، تا بگویند یا علی! ما منتظر مهدی تو هستیم تا غربت کربلا را جبران کنیم و بی وفایی کوفیان را با وفای خود جبران نماییم.